سیزدهم

ساخت وبلاگ

قرین خویش کن این بودن خیالی را
سیزدهم...
ما را در سایت سیزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eosayfirf بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 ساعت: 11:22

ایشون هدیه تولد بیست سالگی منه و خب میخوام حتما تو اسمشو انتخاب کنی:)

[بگم که، وقتت هم کلی محدوده! خب من بلاتکلیفم چی صدا کنم این خوشگل با نمک رو:)]

[اصلا هرچی اول به ذهنت رسید رو باید بگی+_+]

سیزدهم...
ما را در سایت سیزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eosayfirf بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 ساعت: 11:22

بعد از مدت ها امشب بالاخره یه فیلم دیدم، هرچند تمام فیلم عذاب وجدان اینکه «هی پسر کلی کار داری» یه لحظه ولم نکرد، اما خب بدم نبود، یه فانتزی تقریبا خو سیزدهم...
ما را در سایت سیزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eosayfirf بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 ساعت: 11:22

فراموشی هم گاهی نعمته، مثل آسمون که توی تیرماه فراموش کنه که نباید بباره:)


سیزدهم...
ما را در سایت سیزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eosayfirf بازدید : 92 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:56

اگر می‌توانستم هر چه بخواهم بشوم؛ فردا را ابری پر برف می‌شدم، متراکم و سیاه، و هرجا که بودی دانه دانه می‌باریدم.

سیزدهم...
ما را در سایت سیزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eosayfirf بازدید : 103 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:56

حالا اینکه مادر از کجا فهمیده را نمی‌دانم، اما خب من تا به حال یک بیت هم به سفارش دیگری ننوشته‌ام!اصلا شاید اگر کسی نمی‌گفت چند غزل (هر چند ناقابل) پیشکشت می‌کردم، اما خب ذات من انگار یکجورهای ناجوری لجوج است. اینطور که دوست دارد خودش کارش را با عشق انجام دهد، نه که کسی فرمانش دهد.و اما قصه از این قرار بود که اواخر شب زنگ زد و ساعت‌ها حرف زد و بعد گفت میدانی که فردا تولدش است؟ و خب از اینکه من چقدر جا خوردم اگر بگذریم به اینجا میرسیم که گفتم آره و بعد ساکت شدم تا باقی حرفش را بزند، که با شوق و شعف ادامه داد؛ باید هدیه بدهی دیگر، حالا که نمی‌شود هدیه ات را کادو کنی و به دستش بدهی خب یک شعر برایش بگو، یک هدیه معنوی، تو که حرف میزنی همینطور شعر می‌خوانی.راستش این اولین باری بود که مادر پذیرفته بود که من شاعرم، از یک طرف هم یکجورهایی پیشنهادش غیر معمول بود. اما خب درست هم می‌گفت تا حدودی. باید هدیه ای بدهم به رسم مرسوم. البته کار را هم با حرفش خراب کرده بود، چون کار سختی است و شاید محال شعر نوشتن وقتی کسی بگوید بنویس.به هرحال اینطور شد که این ماجرای بی سر و ته که من ناقلش هستم به اینجا رسید که من مستاصل ماندم و ادامه این فکر که واقعا چه چیزی باید کادو بدهم؟ و از سر گیجه تکرار کادوهای مرسوم تولد روی زمین دراز کشیدم که ای کاش انسان ازلی بود و تولدی نداشت!و به هر حال حالا نه شعر به ز سیزدهم...
ما را در سایت سیزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eosayfirf بازدید : 112 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:56